اگر چه عشق و وفا را به غایت آوردمهجوم بی کسی ام را برایت آوردممن از تظاهر نامحرمان عزا دارمهزار غم ز هزاران حکایت آوردمکسی که درد ندیده ز درد راوی نیستبه چشم آنچه که دیدم روایت آوردممرور تلخ ترین خاطرات من وقتی استکه آستین به سر بچه هایت آوردمزافترای کنیزی تمام دلها ریخت ومن پناه به آه و دعایت اوردمگهی که بر لب تو چوب خیزران می خوردبه آیه شإن نزول ولایت آوردمبرای آنکه به نام تو لطمه ای نرسدهماره اسم تو را با درایت آوردمبه گریه های غریبم اگر چه خندیدندبهار گریه سوی کربلایت آوردمفدای پیرهن پاره ات که با چه دلینشان ز خاطره آشنایت آوردمدگر به شام کسی سب مرتضی نکندشهیده دادم و داغش برایت آوردمطنین صوت علی را به کوفه افکندمرشام غافله را با صدایت آوردمسر تو سایه به سایه چراغ محمل بودقدی خمیده کنون پیش پایت آوردمکنار قبر تو دلهای پر حرارت رابه یاد سوختن خیمه هایت آوردمببین که چادر من پرچم عزای تو شدنوا و زمزمه در نینوایت آوردمهر آنکه فاتح دلهاست چون تو پیروز استببین دل همه را مبتلایت آوردم