دعای فرج
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
علمدارمظلوم
 
مهدویت امام زمان (عج) آیه قرآن حدیث موضوعی وصیت شهدا

به گزارش گروه گروه جهاد و مقاومت مشرق ، بانو بهجت قاقازانی می گوید:  «آماده اعزام برای شرکت در عملیات بود، قرآن را آماده کردم که از زیر آن رد شود، نگاه پدرش از او برداشته نمی شد، به پدر گفت: «بابا 23 سال است که مرا می بینی، سیر نشده ای؟» حاج محمود  سرخ و سفید شد و هیچ نگفت. مهربانی عجیبی در چهره اش موج می زد، از دلم گذشت که این بدرقه ی آخر است، دلم ریخت. چشمان شروع کرد به سوختن و حس کردم اشک تا پاهایم را هم خیس کرده است. قبلاً خواب دیده بودم که محمد و علی  شهید می شوند، اما نمی دانم چطور شد که آن روز وقتی علی از زیر قرآن رد شد خوابی که دیده بودم مجدداً برایم تداعی شد. آن روز علی از زیر قرآن عبور کرد و پشت سرش در را بست، اما بعد از ان هیچ وقت در خانه ی ما برای او باز نشد.»


علی قاقازانی، به تاریخ یکم شهریور 1341، یعنی یک سال قبل از آغاز نهضت حضرت روح الله، در خانه عطاری از اهالی قزوین به نام محمود به دنیا آمد. فقط تا پایان دوره راهنمایی درس خواند و در کنارش کارگری می‌کرد. بیست و چهار سالش که شد، دستش به ایوان عرش رسید و در چهارم دی 1365، طی عملیات کربلای چهار، در منطقه عملیاتی «ام‌الرصاص» از زمین کنده شد. برادرش محمدرضا ، دو سال قبل از او رفته بود و انتظارش را می کشید



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/11/18 توسط سرباز جنگ جرم
باعرض سلام خدمت دوستان عزیز. وبلاگ تحلیلی وبصیرت افزایی علمدارمظلوم باهیچ یک از جناح های سیاسی کشور عقد اخوتی نبسته است. باتشکر سرباز جنگ نرم

ابزار مذهبی وبلاگ
روزشمار محرم عاشورا
روزشمار فاطمیه
وضعیت یاهو مذهبی
تمامی حقوق مطالب برای علمدارمظلوم محفوظ می باشد